"یا لطیف "

هزار و یک اسم داری و من از آن همه اسم
"لطیف " را دوست تر دارم
که یاد ابر و ابریشم و عشق می افتم
خوب یادم هست از بهشت که آمدم
تنم از نور بود
و پر و بالم از نسیم
بس که لطیف بودم
توی مشت دنیا جا نمی شدم
اما زمین تیره بو د و کدر بود و ..........
حالا تنها یادگاری ام از بهشت و ازلطافتش
چند قطره اشک است که گوشه ی دلم پنهانش کرده ام
گریه نمی کنم تا تمام نشود
می ترسم بعد از آن از چشم هایم سنگ ریزه ببارد....



از کتاب در سینه ات نهنگی می تپد - عرفان نظر آهاری


تاريخ : دوشنبه 25 آبان 1394  | 1:42 PM | نویسنده : مریم حسن زاده | نظرات 0